در یک عصر زیبای بهاری که تصمیم گرفتم چند دقیقهای در خیابان قدم بزنم و هوایی تازه کنم همینطور که از هوای تازه و پاک بهاری لذت میبردم و به ویترین مغازهها نگاهی سرسری میانداختم صدایی شنیدم که با نهایت ادب صدایم کرد و گفت: آقای محترم! تشریف بیارید تست کنید با توجه به لحن محترمانهای که داشت و نوع مخاطب قرار دادن بنده (آقای محترم) فهمیدم که انسان فهمیده و با شخصیتی است و نباید دعوتش را رد کرد! به سویش رفتم و او هم در حالی که لبخندی کاملاً ملیح بر لب و تعدادی نوار کاغذی در دست داشت از من استقبال کرد. یکی از نوارها را به دستم داد که این نمیدانم کدام عطر است و قیمتش 3 هزار تومان است و غیره و ذلک. بعد گفت: شما به این خوش تیپی باید عطری برازنده استفاده کنید.
از آنجایی که او آنقدر فهمیده بود که خوش تیپی من را با 50 کیلو اضافه وزن تشخیص بدهد(!) حرفش را قبول کردم و خریدم، بعد هم تصمیم گرفتم که در مورد عطر و عطر فروشی دست به تحقیق بزنم.
یکی از پدیدههای نه چندان نوظهوری که با پیشرفت چشمگیری هم روبهرو است و ظاهراً عایدات قابل توجهی هم نصیب کارکنان این شغل کرده، عطرفروشی است (فروش مایعات خوشبویی که به عطر و اسانس معروف است).
این مغازهها با مساحت یک یا دو متر و در مواردی با مساحتهای بیشتر و بزرگتر، با کلی دکور رنگارنگ و آینههای زیبا در گوشهگوشه شهر سر بر آوردهاند و جالب اینجاست که معمولاً چند نفر در همین یک ذره جا کار میکنند و درآمد دارند و نان میخورند. البته میگویند نام آنچه در این مغازهها فروخته میشود اسانس است یعنی مایعات چربی که در شیشههایی با اندازههای متفاوت ریخته میشود و با قیمتهایی متفاوت به مشتریانی متفاوتتر فروخته میشود، چون معمولاً مشتریان این مغازهها از طبقه متوسط و پایینتر از متوسط از نظر مالی هستند و در بسیاری از موارد برای آنها امکان خرید عطریات اصل از مغازههای معتبر وجود ندارد.
* عطر و اسانس چیست؟
میگویند که عطرها از زمانهای خیلی قدیم وجود داشتهاند، در ابتدا در مراسم مذهبی استفاده میشدهاند و معنی کلمه عطر یا پرفیوم معنایش از تبار دود است. من در جایی خواندم که آثاری از 3 هزار و 500 سال قبل وجود دارند که نشان میدهد در آن زمان هم از عطر استفاده میشده و این نشان میدهد که عطر و استفاده از رایحههای خوش بو طی قرنها مورد استفاده بشر بوده است و حتماً وقتی قرنها از محصولی استفاده شود تولید و پخش آن محصول باید تبدیل به یک صنعت سودآور شود که البته صنعت عطر هم تبدیل به صنعتی سودآور شده است. صنعتی که مشتریانش از تنوع سلیقه و توان خرید بسیار متفاوتی برخوردارند؛ مشتریانی که حاضرند برای خرید عطر از چند هزار تومان تا چند میلیون تومان پول پرداخت کنند! عطرهایی که از یک تا بیست درصد از مایع را تشکیل میدهند و باقی آنچه به ما فروخته میشود الکل و دیگر افزودنیهاست. عطرها معمولاً در پنج دقیقه اول دارای یک بو هستند و بعد از آن با رایحهای دیگر مشام ما را نوازش میدهند. شیشههای رنگی، بستهبندی با اندازههای متفاوت، بویهایی که با نامهای گرم، سرد، ملایم، شیرین، تلخ و تند و نیز در سه گروه مردانه، زنانه و اسپرت شناخته میشوند. میگویند در ظروف شیشهای ماندگاری بهتری دارند و باید برای نگهداری از عطر مثل دارو جایی خشک و خنک را در نظر گرفت. البته اینها فقط چند نکته از انواع توصیهها و توصیفاتی است که در مورد عطر وجود دارد.
* فقط کار
دهنه مغازهای که او جلویش ایستاده بود حدوداً نیم متر میشد و عمق آنجا کمی بیش از یک متر بود، فضای کوچکی که وقتی واردش میشد مجبور بود یک وری بایستد و کارهایش را انجام دهد. داشت به آنهایی که از آنجا رد میشدند با اصرار نوارهای تست را میداد و سعی میکرد با ترفندهایی که معلوم بود دیگر چندان هم کارگر نیست مشتریها را به جلوی ویترینش بکشاند. آرام جلو رفتم و سلام کردم. کلی تحویلم گرفت. شروع کرد به شیرین زبانی! بنده خدا شاید فکر میکرد که من میخواهم کلی پول خرج کنم! شروع کرد به توضیح دادن که این عطر فلان است و آن عطر بهمان. کمی که توضیح داد خیلی با احتیاط گفتم که قصد خرید ندارم و آمدهام چند سؤال بپرسم. اخمهایش را در هم کرد و گفت که خیلی کار دارد و حوصله سؤال و جواب ندارد.
* مچم را محکم گرفتند
صد متر جلوتر دو جوان قد بلند و برازنده تقریباً تمام مسیر پیادهرو را بسته بودند و به همه از آن کاغذهای نواری باریک میدادند. کاغذهای خوشبویی که به عنوان تست میشناسیمشان. نوبت من که شد تا کاغذ را گرفتم و به بینیام نزدیک کردم، همین که مکث و مِن و مِن کردن من را دیدند مچم را گرفتند و مرا بردند جلوی ویترین پر زرق و برق کوچک مغازه و شروع کردند به معرفی اسانسهای مختلف.
من هم در قالب یک مشتری خواستم که از آنها اطلاعاتی بگیرم و این بار دیگر از سؤال و مصاحبه حرفی نزدم و پی چند هزار تومان خرید را هم به تنم مالیدم. جوان با کلماتی که پشت سر هم ردیف میکرد و من از آنها چیزی نمیفهمیدم توضیح میداد و از اصالت عطرهایش میگفت، چیزهایی را روی ساعد دست من میمالید و میگفت بو کنم. اما مشکل اینجا بود که بعد از سومین عطری که بو کردم دیگر همه رایحهها در مشام من یکسان شد و وقتی گفتم که بوها از نظر من زیاد با هم فرقی نمیکنند، گفتند که زیاد بو کردهام و شامهام و مولکولهای عطرهای قبلی روی سلولهای بویاییام نشسته و فعلاً تا نیم ساعتی نمیتوانم بوها را از هم تشخیص بدهم! در یک جعبه کوچک را باز میکند و میگوید که قهوه بو کن تا شامهات دوباره باز شود. اما باید خوشحال باشم که آنها میدانند من چه میخواهم! خلاصه یک شیشه 5 هزار تومانی خریدم به شرط اینکه بعداً که مطمئن شدم این بو با سلیقه من هماهنگ است دوباره بیایم و خرید کنم! به هر طریق، از چنگشان گریختم!
* روی لباستان نزنید، جایش میماند!
در ایستگاه مترو ارم سبز هم یک دکه زیبا وجود دارد که عطر میفروشد اما فاصلهاش با مسیر حرکت مردم هفت، هشت متری میشود. به همین خاطر، خانم فروشنده مجبور است نوارهای تست را در دست بگیرد و هر وقت که موج جمعیت در حال رفت و آمد است بیاید و مشتری جذب کند. بعد هم که کسی تمایلی نشان داد، راهنماییاش کند که برود جلوی دکه و خودش عطر بخرد! که البته این کار جذب مشتری از میان مردمی که اکثراً عجله دارند و اگر کسی هم عجله نداشته باشد در آن فضا که همه تقریباً میدوند، جو عجله میگیرد (!) کار بسیار مشکلی است. از او پرسیدم که ماندگاری عطرها چطور است که گفت:اگر عطر خوب بخرید ماندگاری دارد. البته او توصیه کرد که این عطرها را روی لباس نزنم چون چرب است و جایش میماند! در مجلهای خوانده بودم که عطرهای تقلبی چرب هستند اما عطرهای اصل، چرب نیستند و جایشان روی لباس نمیماند.
* این یکی هم اشانتیون است!
در یکی دیگر از ایستگاههای مترو دو خانم فروشنده بودند؛ یکی پشت پیشخوان و دیگری یکی دو متر جلوتر در مسیر حرکت مردم. نوار کاغذی معطر را به دستم داد و گفت: آقا تست رایگان! من هم گرفتم و جلو رفتم. آن یکی خانم هم تند تند شروع کرد به توضیح دادن و من هم گوش کردم. خواستم که یکی از آن عطرهایی را که معرفی کرد بخرم، گفت که شیشهاش 4 هزار تومان میشود. گفتم که بدهد او هم در کمال ظرافت شروع کرد به پر کردن آن شیشه هزار تومانی و در همان حال یک شیشه دیگر که تقریباً چند برابر شیشه اول بود را بیرون آورد و گفت که البته این شیشه شش برابر حجم دارد ولی قیمتش هزار تومان است و تازه اگر شما این یکی را بخرید من شیشه اول را هم به عنوان اشانتیون به شما هدیه میکنم. پیشنهادش آنچنان جالب بود که نتوانستم مقاومت کنم و با اینکه تصمیم قطعی داشتم که کم خرید کنم اما 20 هزار تومان دادم و خریدم!
* چرا نشستهای؟!
احسان یکی از فروشندگان و بازاریان عطر است که به گفته خودش، فقط به خاطر خوش زبانیاش استخدام شده! او در یکی از عطر فروشیهای اجارهای که مغازهاش متعلق به شهرداری است کار میکند و تقریبا از هشت صبح تا 10 شب در آن محیط که به شدت دارای آلودگیهای صوتی و هوایی است مشغول به کار است. حقوقش بد نیست اما نه بیمهای دارد و نه مرخصی. اینطور که او میگوید صاحب کارش هم از او فروش کافی میخواهد! به همین دلیل مجبور است که از صبح تا شب مردم را صدا بزند تا بتواند تا حدودی انتظارات صاحب کارش را برآورده کند. گر چه انتظارات صاحب کارش هیچ زمانی برآورده نمیشود و اگر صاحب کارش یکدفعه پیدایش بشود و ببیند که سرپا نیست و نشسته منتظر مشتری است کلی بداخلاقی میکند که این ماه اجاره را هم نمیتوانیم بدهیم!
میگوید: اوایل کار هر چه میآمد میفروختیم و سود فروشمان تا 200 درصد بود اما چند وقتی است که صاحب کارم از 200 درصد راضی نیست و هر بار که جنس جدید میآید مقداری از موادی را که خودش میگوید الکل است در شیشههای عطر میریزد و قاطی میکند و با این کار تقریبا پول جنسی که میدهیم نصف شده!
میپرسم که به این کار خلاف اعتراضی کرده است یا نه؟ میگوید: اعتراض که نه! ولی پرسیدم مگر این کار کم سود دارد که الکل هم با عطر قاطی کنیم؟ اما صاحب کارم اجاره سنگین را بهانه کرده و به کارش ادامه میدهد!
او میگوید: این اسانسها خودشان حدود سه تا پنج درصد خلوص دارند و باقی آن الکل و دیگر افزودنیها و نگهدارندههای شیمیایی است که هر چه خلوص بالاتر باشد عطر ماندگاری بیشتری دارد اما در اینگونه عطر فروشیها و با این قیمتها از این بهتر نمیشود. حالا اگر گیر کسانی مثل صاحب کار من بیفتید که دیگر کلاهتان پس معرکه است.